کد مطلب:328109 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:489

سوره مائده ، آیات 66 - 57
یایها الذین آمنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینكم هزوا و لعبا من الذین اوتوا الكتب من قبلكم و الكفار اولیاء و اتقوا الله ان كنتم مؤ منین (57) و اذا نادیتم الی الصلوه اتخذوها هزوا و لعبا ذلك بانهم قوم لا یعقلون (58) قل یا اهل الكتب هل تنقمون منا الا ان آمنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل من قبل و ان اكثركم فاسقون (59) قل هل انبئكم بشر من ذلك مثوبه عند الله من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم القرده و الخنازیر و عبد الطاغوت اولئك شر مكانا و اضل عن سواءالسبیل (60) و اذا جاءوكم قالوا آمنا و قد دخلوا بالكفر و هم قد خرجوا به و الله اعلم بما كانوا یكتمون (61) و تری كثیرا منهم یسارعون فی الاثم و العدوان و اكلهم السحت لبئس ما كانوا یعملون (62) لولا ینهیهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت لبئس ما كانوا یصنعون (63) و قالت الیهود یدالله مغلوله غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق كیف یشاء و لیزیدن كثیرا منهم ما انزل الیك من ربك طغیانا و كفرا و القینا بینهم العدوه و البغضاء الی یوم القیمه كل ما اوقدوا نارا للحرب اطفاها الله و یسعون فی الارض فسادا و الله لا یحب المفسدین (64) و لو ان اهل الكتب آمنوا و اتقوا لكفرنا عنهم سیاتهم و لادخلنهم جنت النعیم (65) و لو انهم اقاموا التوریه و الانجیل و ما انزل الیهم من ربهم لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم منهم امه مقتصده و كثیر منهم ساء ما یعلمون (66)







ترجمه آیات

ای كسانی كه ایمان آوردید كفار و اهل كتابیرا كه دین شما را سخریه گرفته و بازیچه اش می پندارند دوستان خود مگیرید و از خدا بپرهیزید اگر مردمی باایمانید (57).

اینان وقتی شما اذان نماز می گویید آنرا وسیله تفریح خود گرفته و بازیچه اش می پندارند و این برای این است كه مردمی بی خردند (58).

بگو ای اهل كتاب آیا ما را به این عمل ، كه به خدا از طرف خدا بما و به مردم قبل از ما نازل شده ایمان آورده ایم سرزنش وعیب جوئی می كنید؟ و آیا جز این است كه بیشترتان فاسقید (59).

بگو حالا كه این كارها در نظر شما بد است می خواهید از كسانی خبرتان دهیم كه از جهت سرانجام و پاداش خیلی بدتر از صاحبان این عمل باشند؟ آنان كسانیند كه خداوند به صورت میمون ها و خوك ها مسخشان فرموده . همان كسانی كه پرستش طاغوت كردند (آری ) اگر ما از در مماشات مؤ منین را هم بد فرض كنیم یاری ایشان بدتر و از راه حق منحرف ترند (.6).

و وقتی نزد شما می آیند می گویند ما ایمان آورده ایم و حال آنكه آمدنشان به خدمت تو با كفر و در شدنشان هم با كفر بوده و خدا داناتر است به نفاقی كه دارند و آنرا كتمان می كنند (61).

بسیاری از آنها را می بینی كه علاوه بر نفاق درونیشان در گناه و دشمنی و در رشوه خواریشان از یكدیگر پیشی می گیرند راستی چه اعمال بدی است كه مرتكب میشوند (62).

چرا علمای نصارا و یهود ملت خود را از گفتار های گناه (تحریف كتاب و گفتار بر خلاف حق ) و رشوه خواری باز نمی دارند؟! راستی چه رفتار بدی است كه می كنند (63).

یهود گفت دست خدا بسته است ، دستشان بسته باد و از رحمت خدا دور باشند، برای این كلمه كفری كه گفتند، بلكه دستهای خدا باز است ، می دهد بهر نحوی كه بخواهد، و به زودی بسیاری از آنان در موقع نزول قرآن به طغیان و كفر خود می افزایند. و ما بین یهود و نصارا (بنا بر قولی ) و یا بین افراد یهود (بنا بقول دیگر) عداوت و بغضی انداختیم كه تا روز قیامت امتداد داشته باشد. هر وقت آتشی برای جنگ افروختند خدا خاموشش نمود علاوه بر این ، اینان با گناهان و تكذیب پیغمبران و كوشش در محو اسم پیغمبر از تورات در زمین فساد می انگیزند (64).

و اگر یهود و نصارا ایمان آورند و از كفر و فحشا بپرهیزند ما گناهان ایشان را بخشیده و در بهشت های نعیم داخلشان می كنیم (65).

و اگر اینان تورات و انجیل را بدون كم و كاست و هم چنین قرآنی را كه بسویشان نازل شد اقامه كنند محققا از بالای سر (آسمان ) و پائین پاهای خود (زمین ) كارهائی روزی خواهند خورد. بعضی از اینان مردمی معتدلند و لیكن كه بیشترشان مرتكب می شوند زشت و ناپسند است (66).

بیان آیات

این آیات از دوستی كفار و اهل كتابی كه خدا و آیات خدا را استهزا می كنند نهی می كند و زشتیها و صفات پلید آنان و عهد شكنیشان را نسبت به خدا و مردم بر می شمرد و در ضمن مردم مسلمان را به رعایت عهد و پیمان تحریك نموده و نقض عهد و پیمان شكنی را مذمت می كند و با اینكه ممكن است شان نزول آنها مختلف باشد لیكن همه دارای یك سیاقند.





یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینكم ...







راغب گفته است (هزو) به معنای مزاحی است كه در غیاب كسی و یا پنهان از چشم او انجام شود، و گاهی هم این كلمه اطلاق می شود به شوخی هائی كه نظیر مزاح علنی است . و درباره (لعب ) هم می گوید وقتی گفته می شود: (لعب فلان - فلانی لعب كرد) كه كاری را بدون اینكه غرض صحیحی از آن در نظر داشته باشد انجام دهد.

و معلوم است كه وقتی چیزی را به باد مسخره می گیرند كه دارای وصفی باشد كه داشتن آن وصف آن را از نظرها ساقط و غیر قابل اعتنا كند و اشخاص برای این ، آنرا مسخره می كنند كه به سایرین بفهمانند كه آن چیز در نظرهایشان غیر قابل اعتنا است ، و آنان آن چیز را به بی اعتنائی تلقی كرده اند و همچنین است (لعب ) یعنی وقتی چیزی را بازیچه می گیرند كه هیچ گونه استفاده عقلائی از آن برده نشود، مگر اینكه غرض صحیح و عقلائی متعلق شود به یك امر غیر حقیقی مانند تفریح و ورزش .

بنابراین اگر مردمی دینی از ادیان را استهزا می كرده اند خواسته اند بگویند كه این دین جز برای بازی و اغراض باطل به كار دیگری نمی خورد، و هیچ فایده عقلائی و جدی در آن نیست ، و گرنه كسی كه دینی را حق می داند و شارع آ ن دین و داعیان بر آن و مؤ منین به آن را در ادعا و عقیده مصاب و جدی می داند و به آنان و عقیده شان به نظر احترام می نگرد، هرگز آن دین را مسخره و بازیچه نمی گیرد، پس اینكه می بینیم در صدر اسلام كسانی دین اسلام را مسخره می كرده اند می فهمیم آنان هم اسلام را یك امر واقعی و جدی و قابل اعتنا نمی دانسته اند.

بنابراین از آیه شریفه چند چیز می توان استفاده كرد:

علت نهی از محبت كفار

اولا - علت نهی از محبت كفار، چه استفاده می شود علت این نهی این بوده است كه چون دوستی بین دو طایفه باعث اختلاط ارواح آنان است ، و هرگز بین دو طایفه كه یكی مقدسات و معتقدات دیگری را مسخره می كند دوستی و صمیمیت برقرار نمی ماند، از این رو مسلمین باید دوستی كسانی را كه اسلام را سخریه می گیرند ترك كنند، و زمام دل و جان خود را بدست اغیار نسپارند، و گرنه اختلاط روحی كه لازمه دوستی است باعث می شود اینان عقاید حقه خود را از دست بدهند.

ثانیا - تناسبی كه در مقابله جمله (یا ایها الذین آمنوا) با جمله (الذین اتخذوا) است و نیز نكته ای كه در اضافه دین مسلمین در كلمه (دینكم ) هست آن چرائی را كه گفته شد روشن می سازد.

ثالثا - نكته دیگری كه ا ز آیه استفاده می شود اینست كه در جمله (و اتقوا الله ان كنتم مؤ منین ) چیزی نظیر تاكید برای نهی در جمله (لا تتخذوا) وجود دارد كه نهی و علتش را تاكید می كند، در حقیقت جمله (لا تتخذوا) را به عبارت عمومی تری تاكید كرده ، می فرماید: مؤ من و كسی كه متمسك به ریسمان و دست آویز ایمان شده دیگر معنا ندارد راضی شود به اینكه اغیار، دین او و آنچه را كه او به آن ایمان دارد مورد سخریه و استهزا قرار دهند.

پس این مسلمین اگر ایمان به خدا دارند یعنی راستی اسلام را دین خود - نه وسیله گذراندن امر دنیایشان - می دانند چاره ای در كار خود جز تقوا و پرهیز از دوستی با كفار ندارند. این بود نكاتی كه گفتیم از آیه استفاده می شود و احتمال دارد جمله (و اتقوا الله ان كنتم مؤ منین ) در مقام بیان مطلبی باشد كه نظیرش در چند آیه قبل ، آنجا كه فرمود: (و من یتولهم منكم فانه منهم ) گذشت و بنابراین احتمال معنای آیه چنین می شود: در صورتی كه شما از ایشان (از كفار) نیستید پس از خدا بترسید و آنها را دوست مگیرید، لیكن معنای اول ظاهرتر بنظر می رسد.





و اذا نادیتم الی الصلوه اتخذوها هزوا و لعبا...







این آیه ثابت می كند آن ادعای گذشته را كه فرمود: كفار دین مؤ منین را به بازی و مسخره می گیرند، و مراد از (نادیتم ) اذانی است كه در اسلام قبل از هر نماز گفته می شود واجب یومیه تشریع شده است ، و بطوری كه گفته می شود جز در این آیه در هیچ جای دیگر قرآن ، از اذان اسمی برده نشده است .

ضمیر (ها) در (اتخذوها) به صلات یا به مصدری كه از كلمه (نادیتم ) استفاده می شود یعنی (مناداه ) برمی گردد، و چون ضمیر راجع به مصدر را هم می توان مذكر آورد و هم مونث از این رو فرموده : (اتخذوها) و آنرا مونث آورده است ، و جمله (ذلك بانهم قوم لا یعقلون ) از قبیل تذییل بمنزله جواب از عمل آنان و بیان این جهت است كه صدور استهزا از آنان و به مسخره گرفتن نماز و اذان برای اینست كه آنان مردمی سبكسر و بی عقلند، و نمی توانند از نظر تحقیق به این اعمال دینی و عبادتهائی كه عبادت حقیقی است بنگرند، و فواید آن را كه همانا نزدیكی به خدای تعالی و تحصیل سعادت دنیا و آخرت است درك كنند.





قل یا اهل الكتاب هل تنقمون منا الا ان آمنا بالله ...







راغب در كتاب مفردات القرآن خود می گوید: (نقمت الشی ء) (بصدای بالای قاف و صدای زیر آن ) هر دو به معنای انكار و خرده گیری و عقوبت زبانی یا عملی است و در آیات زیر نقمت به همین معنا است : (و ما نقموا الا ان اغنیهم الله ) (و ما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله ) (هل تنقمون منا...) و در بعضی موارد به معنای عقوبت و كیفر می آید مانند این آیه : (فانتقمنا منهم فاغرقناهم فی الیم - انتقام گرفتیم از آنها و در دریا غرقشان كردیم ).

بنا بر گفته وی ، معنای آیه مورد بحث این می شود: آیاكراهت و خرده گیری های شما جز برای ایمانیست كه در ما سراغ دارید؟ و می بینید كه ما به خدا و آنچه خداوند نازل كرده ایمان آورده ایم و شما چون توفیقی نیافته اید و همچنان به فسق خود باقیمانده اید؟! و این لحن گفتار زیاد است نظیر كسی كه به دیگری می گوید: آیا اعتراض و خرده گیری تو، جهت و دلیل دیگری جز این دارد كه چرا من عفیفم و مانند تو فاجر نیستم ؟! یا اینكه می گوید آیا تو در خرده گیری از من حرف حسابی دیگری جز این داری كه من توانگرم و تو فقیری و چرا من مانند تو تهی دست نشدم ؟! و همچنین امثال این تعبیرات كه در مورد مقابله و ازدواج فراوان بكار می رود.

بنابراین ، معنای آیه این می شود كه آیا شما در خرده گیری از ما جز این كه چرا ما مؤ من گشته و مانند بیشتر شما فاسق نشدیم دلیل دیگری دارید؟! و چه بسا گفته اند كه (لام ) تعلیل در جمله (و ان اكثركم فاسقون ) در تقدیر است ، و معنای آیه اینست : آیا این خرده گیری های شما جز بعلت اینست كه شما بیشترتان فاسقید و فسق شما، شما را بر این عمل وا میدارد؟! و این جمله كه می فرماید: ما ایمان آورده ایم به خدا و به آنچه كه به ما نازل كرده و به آنچه كه قبلا فرستاده ؛ در حقیقت به منزله اینست كه بفرماید: ما ایمان آوردیم به خدا و آنچه به ما نازل كرده و آنچه به شما قبلا فرستاده بود. چون كتابی كه قبل از قرآن فرستاده همان انجیل و توراتی است كه اینها پیروان آنند. و در اینكه نفرمود: آنچه به شما فرستاده ، تعریض به مخاطبین است . در حقیقت می خواهد بفهماند كه شما دستورات الهی خود را هم عمل نكردید و به آنچه كه با خدا عهد كرده بودید وفا نكردید و پر واضح است كه یهود و نصارائی كه به كتاب آسمانی خود عمل نكند یهود و نصارا نیست و می توان گفت كه انجیل و تورات به آنان نازل نشده و آنان اهل تورات و انجیل نیستند.

پس در خطاب به آنان می توان گفت : انجیل و توراتی كه خداوند قبلا فرستاده بود، و فشرده معنای آیه اینست كه : ما در كتابهای آسمانی بین این كتاب و آن كتاب فرق نمی گذاریم و به هر آنچه كه خداوند به پیغمبرانش نازل كرده و همچنین به همه پیغمبران ایمان داریم و مانند شما نیستیم كه بین فرستادگان خداوند فرق قایل می شوید، شما همان كسانی هستید كه می گویید: (نومن ببعض و نكفر ببعضی ) یعنی پاره ای را می پذیریم و پاره دیگر را قبول نداریم ، بعضی از پیغمبران را می پذیریم و بعضی را نمی پذیریم و نیز می گفتید به آنچه اول روز به مسلمانها نازل شده ایمان بیاورید و به آنچه آخر روز نازل شده كافر شوید و خدا در معرفی آنان می فرماید: (ان الذین یكفرون بالله و رسله و یریدون ان یفرقوا بین الله و رسله و یقولون نومن ببعض و نكفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلك سبیلا اولئك هم الكافرون حقا و ا عتدنا للكافرین عذابا مهینا).

اگر ایمان به خدا قابل استهزاء باشد، عدم ایمان به خدا و پرستش طاغوت بدتر ورسواتر است





قل هل انبئكم بشر من ذلك مثوبه عندالله من لعنه الله ...







مفسرین گفته اند این آیه دستوری است كه خداوند به نبی خود داده كه وی كفاری را كه دین اسلام را استهزا می كرده اند از راه تسلیم مواخذه نماید، و در محاوره و استدلال با آنان راه انصاف را پیش گیرد تا زودتر آنان را قانع و یا ساكت كند، و آن راه اینست كه بگو ما تسلیم گفته شما شده و قبول می كنیم كه ایمان به خداوند غلط و شر است ، لیكن اگر بنا شود شر و غلط رسوا و استهزا شود نخست باید چیزی را به باد استهزا گرفت و مسخره نمود كه از هر شری بدتر و از هر غلطی غلطتر است و اتفاقا آن غلطتر از هر غلط راه و روش خود شما است ، و به فرضی كه ما گمراه باشیم شما از ما گمراه ترید، برای اینكه لعنت خداوند شامل حال شما است و مسخ شدگانی به میمون و خوك از ملت شما و پرستندگان طاغو ت از شمایند، این همه عیب را در خود نادیده گرفته در پی عیب مایید؟. با اینكه عیب ما مؤ منین (به فرض كه ایمان به خداوند عیب شمرده شود) در برابر معایب شما بسیار ناچیز است .

منظور از (مثوبه ) در اینجا به معنای ثواب و اجر نیست ، بلكه به معنای مطلق پاداش است ، چه خوب و چه بد، و بعید هم نیست كه كنایه باشد از عاقبت یا صفتی كه لازم و غیر قابل زوال است ، كما اینكه از تقیید آن به (عند الله - نزد خدای ) هم استفاده می شود زیرا آنچه در نزد خداست ثابت و لا یتغیر است و بر این معنا خدای متعال هم حكم كرده و فرموده : (و ما عندالله باق ) و فرموده : (لا معقب لحكمه ) بنابراین چون مثوبت هم از چیرهائی است كه نزد خداوند است پس باقی و دائمی است .

كلمه (ذلك ) اشاره است به آنچه در مؤ منین باعث نقمت و خرده گیری كفار شده است ، یعنی ایمان به خدا و آیات خدا و بنابراین كه كلمه (ذلك ) اشاره باشد به ایمان مؤ منین نه به خود آنان ، ناگزیر باید گفت در آیه نكته ای نظیر قلب بكار رفته است ، برای اینكه اگر قلب در كار نبود و كلام مستوی بود بایستی گ فته می شد: لعنت و مسخ و پرستش طاغوت بدتر و در ضلالت شدیدتر است از ایمان به خدا و كتب آسمانیش ، نه اینكه گفته شود كسانی را كه خدا لعنت كرده و عده ای از آنان را بصورت میمون و خوك مسخ كرده و كسانی كه طاغوت می پرستند بدتر و گمراه ترند از مؤ منین به خدا. زیرا یا باید گفت فلان كس از فلانی بدتر است یا فلان عمل از فلان عمل ، و اما گفتن فلان كس از فلان عمل بدتر است جز با قلب یا موصوف را در جای صفت بكار بردن صحیح نیست و این هر دو ممك ن است و دومی در قرآن بسیار شایع است مانند آیه (و لكن البر من آمن بالله ) كه موصوف یعنی (من ) در جای صفت یعنی (ایمان ) بكار رفته است .

و كوتاه سخن ، چكیده معنای آیه اینست كه : اگر به نظر شما ایمان ما مسلمین به خدا و كتب آسمانیش كه به پیغمبرانش نازل كرده عمل زشتی است ، باری پس گوش فرا دهید تا شما را به عملی زشت تر از آن خبر دهیم تا اگر كمر مخالفت با عملیات زشت را بسته اید نخست در پی از بین بردن آن شوید، و آن عمل ، عملی است كه در خود شما است . و چه بسا كسانی كه گفته اند از آیه قبلی كه فرمود: (هل تنقمون منا) استفاده می شود كه كلمه (ذلك ) در آیه مورد بحث اشاره است به گروه مؤ منین و بنابراین سخن ، كلام ، كلامی مستوی خواهد بود، زیرا بنابراین حرف ، معنای آیه اینچنین می شود: آیا به شما سراغ ندهیم كسانی را كه از مؤ منین بدترند تا به خرده گیری آنان بپردازید؟ آن اشخاص خود شمائید كه دچار لعنت و مسخ و پرستش طاغوتید.

عده دیگری گفته اند (ذلك ) اشاره است به مصدری كه از (تنقمون ) استفاده می شود و آن مصدر عبارت است از (نقمه ) بنابراین قول ، معنای آیه اینچنین می شود: آیا شما را به عواقب وخیم كارهای زشت تر از خرده گیری تان اطلاع بدهم ؟ آری شما اعمالی دارید كه بمراتب خطرناكتر و وخیم تر است ا ز این عمل زشتتان و آن پرستش طاغوت و اعمال زشت دیگرتان است .





و اذا جاوكم قالوا آمنا و قد دخلوا بالكفر و هم قد خرجوا به ...







خدای تعالی در این آیه از نفاق درونی آنان خبر می دهد، و اشاره می كند به پلیدیهائی كه در هنگام برخورد با مسلمین در دل نهان دارند و چنین می فرماید: اینان وقتی به شما بر می خورند دم از ایمان می زنند، و ایمان خود را به رخ شما می كشند، و حال آنكه در عین كفر به شما برخورده اند، و وقتی هم كه از شما جدا می شوند كافرند، خلاصه اینان در همه احوال كافرند. در ادعای دین داری ماهرند در حالی كه خدای تعالی به كفر درونی آنان و نقشه هائی كه برای فریب دادن شما مسلمین در دلهای خود مخفی كرده اند عالم است .

بنابراین ، جمله (و قد دخلوا بالكفر و هم قد خرجوا به ) عبارت دیگر اینست كه كسی بگوید: اینان تغییر حالت نداده اند خیال نكنید كه وقتی نزدشما می آیند و از نزد شما بیرون می روند كافر آمده و با دلی سرشار از ایمان می روند، نه كافر آمده و كافر می روند.

ضمیر (هم ) در جمله (و هم قد خرجوا به ) برای تاكید و مشخص كردن آنها در نفاق و تثبیت كفرشان ذكر شده است و گرنه حاجتی به ذكر آن نبود. عده ای هم گفته اند معنای آیه اینست كه این منافقین همواره و در احوالات مختلف كفر متحولند و هر ساعتی در یك حالتی از حالات كفرند.





و تری كثیرا منهم یسارعون فی الاثم و العدوان و اكلهم السحت ...







ظاهرا مقصود از (اثم - گناه ) در اینجا چنانچه از آیه بعدی كه می فرماید: (عن قولهم الاثم و اكلهم السحت )) استفاده می شود، همان خوض و خرده گیری در آیاتی است كه بر مؤ منین نازل شده ، و مراد، گفتن مطالبی است كه در معارف دین موجب كفر و فسق می شود. بنابراین می توان گفت گناهان سه گانه ای كه در آیه اسم برده شده است گناهانی است كه نسبت به سایر گناهان زبانی و عملیشان كلی تر است و در حقیقت مشتی است از خروار و نمونه ایست از بسیاری كه در ایشان است . چون آنان هم مرتكب به گناهان زبانی و هم به گناهان عملی اند و مقصود از گناهان عملیشان یا همان تعدی نسبت به مؤ منین است و یا گناهانی است كه بین خود و خدای خود دارند، مانند خوردن اموال مردم به باطل و سحت ، مثل رشوه و ربا و نظائر آنها.

سرزنش علماء اهل كتاب به جه گنهكاری اهل كتاب و سكوت آنان درمقابل آن معاصی

آیه شریفه مورد بحث پس از آنكه نمونه ای از رذایل و گناهان آنان را می شمارد آنگاه به مذمت آن رذائل پرداخته و می فرماید: (لبئس ما كانوا یصنعون ) سپس بدنبال آن ، علمای آنان یعنی ربانیین و احبار را توبیخ می كند، و به این جرمشان مواخذه می نماید كه آنان حضور داشتند و آلودگیها و گناهان ملت خود را می دیدند، و می توانستند ایشان را راهنمائی نموده و از منكر نهی شان نمایند، و لیكن نكردند و آنان را از این گونه گناهان موبقه و بس بزرگ جلوگیری ننمودند، با اینكه عالم به احكام دین خود بودند و می دانستند كه این گونه كارها گناه و نافرمانی خداست . و در این باره می فرماید:





لو لا ینهیهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت لبئس ما كانوا یصنعون







و چه بسا از اینكه در این آیه مانند آیه قبلی (عدوان ) را همراه (اثم ) ذكر نكرده بتوان استفاده كرد كه (اثم و عدوان ) هر دو یكی و عبارتست از تجاوز قولی نسبت به حدود خدای سبحان ، در مقابل (اكل سحت ) كه نمونه معصیت عملی آنان است ، و بنابراین مقصود از جمله (یسارعون فی الاثم و العدوان و اكلهم السحت ) نشان دادن و بیان نمونه ای از گناهان قولی ایشان است ، كه عبارتست از اثم و عدوان و گناه دیگر فعلی آنها كه 44



(یسارعون ) (مسارعه ) به معنای كثرت در سرعت و مبالغه در آنست و سرعت ضد بطی ء و كندی است و فرق بین سرعت و عجله بنا بر آنچه از موارد استعمال این دو كلمه استفاده می شود اینست كه سرعت بیشتر مساس با عمل بدنی و جوارح دارد. بخلاف عجله كه بیشتر در امور قلبی و روانی استعمال می شود، نظیر فرقی كه بین خضوع و خشوع و خوف و خشیت است . چه خضوع و خوف مربوطند به جوارح و خشوع و خشیت مربوطند به دل .

و راغب در كتاب مفردات راجع به معنای این كلمه گفته است سرعت ضد بطی ء و بمعنای تندی است ، هم در اجسام استعمال می شود و هم در افعال گفته می شود: (سرع ) (بضم راء) یعنی شتاب كرد و در معنای وصفی گفته می شود: سریع ، و وقتی گفته می شود: (اسرعوا، و مسرع ) معنایش اینست كه حركت شتران آنها تند شد كما اینكه وقتی گفته می شود (ابلدوا) معنایش اینست كه حركت شترانشان بلید و كند شد.

و (سارعوا) و (تسارعوا) نیز بدین معنا است ، كسانی دیگر گفته اند مسارعه و عجله هر دو به یك معنایند، فرقی كه در بینشان هست اینست كه مسارعه بیشتر در كار خیر و عجله بیشتر در كار بد استعمال می شود. وقتی از ایشان سؤ ال می شود: اگر چنین است پس چرا در آیه مورد بحث عجله بكار برده نشده ؟ با اینكه شتاب یهود در اثم و عدوان و كارهای زشت بوده ؟ در پاسخ می گویند صحیح است ، لیكن استعمال مسارعه در خصوص این آیه با اینكه می بایستی عجله بكار برده می شد برای اشاره به این نكته است كه كفار یهود در پی كارهای زشتند و كار زشت خود را زیبا و پسندیده می دانند لیكن این گفتار در فرق بین سرعت و عجله خیلی بعید بنظر می رسد.

وجوهی كه در معنای سخن یهود كه گفتند: (یدالله مغلولة )، گفته شده است





و قالت الیهود ید الله مغلوله علت ایدیهم و لعنوابما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق كیف یشاء







در معنای این آیه و اینكه یهود به چه مناسبت این كلمه كفرآمیز را گفته است وجوهی چند است : یكی اینكه ملت و دین یهود، نسخ در احكام دین را جایز نمی دانسته و لذا به نسخ تورات بهیچ وجه رضا نمی داد و زیر بار این حرف كه تورات به وسیله انجیل نسخ شود نمی رفت و یكی از اعتراضات و نقاط ضعفی را هم كه در دین اسلام می دیدند و به رخ مسلمین می كشیدند این بود كه می گفتند شما مسلمین پیرو كتابی هستید كه بعضی از آیاتش بعض دیگر را نسخ می كند، و نیز از همین جهت (بداء) را هم برای خدای تعالی در امور تكوینی جایز نمی دانستند و آنرا هم یكی دیگر از نقاط ضعف اسلام و قرآن می دانستند،

چون از بعضی از آیات قرآن (بداء) استفاده می شود و ما شمه ای از بحث در مساءله بداء را در ذیل آیه (ما ننسخ من آیه او ننسهانات بخیر منها او مثلها) در جلد اول این كتاب و در جاهای دیگر آن گذراندیم ، و بعید نیست كه آیه شریفه مورد بحث در مقام بیان همین عقیده یهود باشد. لیكن جوابی كه خدای تعالی از این گفتار یهود داده با این احتمال نمی سازد چون در جوابشان می فرماید: (بل یداه مبسوطتان ) و از این جواب استفاده می شود كه یهود این گفتار ناروا را درباره روزی دادن خدا گفته اند.

وجه دوم اینكه بگوییم گویا داستان از این قرار بوده كه دیده اند مسلمین در فقر و تنگدستی و دشواری بسر می برند، لذا این حرف را راجع به مؤ منین زده اند و غرضشان از این حرف استهزا به خدای تعالی بوده و می خواسته اند بگویند (العیاذ بالله ) خدا قادر نیست بر اینكه فقر را از بین مؤ منین زایل كند و ایشان را بی نیاز ساخته و از ذلت فقر نجات دهد. این وجه هم خالی از اشكال نیست ، زیرا بودن این كلمه كفرآمیز یهود راجع به فقر مؤ منین با اینكه این آیه در سوره مائده است و این سوره در روزگار وسعت و رفاهیت مسلمین نازل شده سازگار نیست .

وجه سوم اینكه كسی بگوید این حرف را یهود برای این زده كه آنروز خداوند ایشان را گرفتار قحطی و خشك سالی كرده و در نتیجه نظام و شیرازه زندگی شان مختل و از هم گسیخته بوده است و آنان از باب شكوه از اوضاع خود این كلمات كفرآمیز را می زده اند. و این وجه خیلی بعید نیست و روایاتی هم كه متصدی بیان شاءن نزول آیات قرآنی است آنرا تایید می كند لیكن اشكالی كه دارد اینست كه سیاق آیات با آن سازگار نیست . چه این آیات در مقام نقل كلماتی كه یهود در شكوه از اوضاع خود برای خود گفته نیست بلكه در مقام این هستند كه خرده گیری های یهود را از مسلمین حكایت كنند.

وجه چهارم كه از همه وجوه بنظر نزدیك تر است ، اینست كه گفته شود وقتی 6 امثال و نظائر آیات : (من ذاالذی یقرض الله قرضا حسنا) و (و اقرضوا الله قرضا حسنا) به گوش یهود رسیده آن آیات را بهانه كرده و خواسته اند مسلمین را مسخره كنند و بگویند این چه خدائی است كه برای ترویج دین خود و احیای آن اینقدر قدرت مالی ندارد كه حاجت خود را رفع كند، و ناچار دست حاجت و استقراض بسوی بندگان خود دراز می كند؟! و این وجه علاوه بر اینكه از وجوه سابق بنظر نزدیك تر است مورد تایید روایات شاءن نزول هم هست به هر تقدیر این حرف یعنی نسبت دست بستگی در پاره ای از حوادث به خدا دادن ، خیلی از یهود و معتقدات دینیش كه هم اكنون در تورات موجود است دور نیست . چه تورات جایز می داند پاره ای از امور، خدای سبحان را به عجز در آورد و سد راه و مانع پیشرفت بعضی از مقاصدش بشود، مثلا جایز می داند كه اقویای از بنی نوع آدم جلو خواسته خداوند را بگیرند كما اینكه از خلال داستانهائی كه از انبیای سلف مانند آدم و غیر آن نقل می كند بخوبی استفاده می شود. آری صرفنظر از اینكه در خصوص آیه مورد بحث ممكن است غرض یهود استهزا بوده ، لیكن عقایدی كه هم اكنون از یهود در دست است تجویز می كند كه چنین نسبت های ناروائی به خدای تعالی بدهند كه ساحتش مقدس و منزه از آنست .

غیر از یهود كسی دشمن خود را اینطور استهزا و هجو نكرده است ، آری چون غیر یهود كسی در معتقداتش عقیده ای كه مبداء و منشاء برای چنین حرف خطرناكی باشد ندارد، یهود است كه معتقداتش چنین جراتی به او داده است .

(غلت ایدیهم ) این جمله نفرین به آنها است . البته نفرینی كه مشابه است با منقصتی كه به ساحت قدس خدا نسبت داده اند، یعنی دست بستگی و سلب قدرت بر انجام خواسته خود. بنابراین چون سلب قدرت خود یكی از مصادیق لعنت و دوری از رحمت خداست پس عطف جمله (و لعنوا بما قالوا) بر جمله (غلت ایدیهم ) عطف تفسیری خواهد بود. زیرا قول خدای تعالی همان عمل اوست و نفرین آن جناب و كسی را لعنت كردنش همان معذب كردن آنكس است به عذاب دنیوی یا اخروی كه یكی از مصادیق آن دست بستگی و عجز است . بسیاری هم احتمال داده اند كه جمله (غلت ایدیهم ) نفرین نباشد بلكه از اخبار غیبی و اخبار به عذابی باشد كه یهود در كیفر این گفتار ناروا و جسارت به پروردگار به آن مبتلا می شود، لیكن وجه اول بنظر نزدیك تر است .

معنای جمله : (بل یداه مبسوطتان ) و معانی (ید) در موارد اضافه به خدای سبحان

اما جمله (بل یداه مبسوطتان ینفق كیف یشاء) این جمله جواب از گفته یهود است كه با كلمه (بل ) كه برای اضراب و اعراض ‍ است افتتاح شده است و این جمله یعنی جمله (یدا مبسوطتان ) جمله ایست معروف و شایع و كنایه است از داشتن قدرت .

در اینجا سؤ الی پیش می آید و آن اینست كه یهود گفته بود دست خدا بسته است و (ید) را مفرد ذكر كرده بود با این حال چرا خدای تعالی در جواب آنها فرمود: (یداه ) و (ید) را بصورت تثنیه ذكر فرمود؟ جواب اینست كه اصولا در ادبیات عرب دست كنایه است از قدرت و دو دست كنایه است از كمال قدرت و از همین جهت خدای تعالی بصورت تثنیه آورد تا به كمال قدرت خود اشاره كرده باشد كما اینكه در آیه (قال یا ابلیس ما منعك ان تسجد لما خلقت بیدی استكبرت ام كنت من العالمین ) نیز برای افاده همین معنا به صورت تثنیه آورد، عرب هم وقتی میخواهد در سلب قدرت از كسی مبالغه كند و بگوید فلانی بهیچ وجه قدرت بر آن عمل و حق مداخله در آنرا ندارد می گوید: (لا یدین بهاله ) یعنی فلانی هیچ گونه اختیاری در آن كار ندارد، بسیاری از علمای لغت برای كلمه (ید) معانی زیادی غیر از (دست ) ذكر كرده اند، و لیكن باید دانست كه این كلمه دارای چند معنا نیست بلكه تنها به معنای دست است و در سایر معانی بطور استعاره بكار می رود. چون آن معانی اموری هستند كه از شوون مربوط به دست می باشند، مانند انفاق و سخاوت كه از جهت بسط منتسبند به دست ، و مانند ملك و سلطنت كه از جهت قدرت بر تصرف و وضع و رفع منتسبند به آن ، و امثال اینها، پس معنای این كلمه در آیات كریمه قرآن بحسب اختلاف مورد، مختلف می شود، مثلا در آیه مورد بحث و آیه (ان تسجد لما خلقت بیدی ) معنایش قدرت و كمال آنست و در آیه (بیدك الخیر و آیه (فسبحان الذی بیده ملكوت كل شی ء) و آیه (تبارك الذی بیده الملك ) و امثال اینها به معنای سلطنت است و در آیه (لا تقدموا بین یدی الله و رسوله )) معنایش حضور و مانند آن است و اما جمله (ینفق كیف یشاء) بیان است برای جمله (یداه مبسوطتان ).

معنای اینكه فرموده : (آنچه بر تو نازل شده قرآن بر طغیان و كفر یهود میافزاید) 48





و لیزیدن كثیرا منهم ما انزل الیك من ربك طغیانا و كفرا







این جمله و سایر جملات تا آخر آیه بطوری كه از سیاق آن استفاده می شود كلامی است كه بمنظور توضیح جمله (و قالت الیهود) ریخته و پرداخته شده است و در جمله (و لیز یدن ) بخصوص اشاره است به اینكه این جرات و جسارت یهود نسبت به خداوند عظیم و لب به مثل (یدالله مغلوله ) گشودنشان هیچ از یهود بعید نیست ، زیرا اینان مردمی هستند كه در دشمنی با ادیان و در كفر، از قدیم الایام مشخص و ممتاز بودند و اصولا مردمانی حسود و ستم پیشه اند، و معلوم است چنین مردمی وقتی خبردار شوند كه خدای متعال قریش را بر آنان فضیلت داده ، و از بین ایشان شخصی را به نبوت برگزیده تا چه اندازه حسدشان تحریك می شود، بنابراین قریش جز این نباید از یهود توقع داشته باشد و نباید از شر آنان و از اینكه آتش طغیان و كفرشان تیزتر شود ایمن بنشینند.

آری یهود در دنیای قبل از اسلام خود را اشرف ملل می دانست و سیادت و تقدم بر سایر اقوام را حق مسلم خود می پنداشت و خود را اهل كتاب ، و سایر اقوام آنروز را امی و بی سواد و وحشی می نامید. و به دنیای آنروز فخر می فروخت و ربانیین و احبار خود را به رخ عالمیان می كشید و به علم و حكمت خود می بالید. لیكن دوران آن سیادت خیالی و تمدن تو خالی سر آمد و آوازه پیغمبری كه از قریش یعنی منحطترین اقوام كه همواره در برابر علم یهود و دانشمندان شان سر فرود می آورد مبعوث شده بود وهمچنین آوازه كتاب وی گوش یهود را خراش داد، مخصوصا وقتی در آن كتاب نظر كر ده و آن را كتابی آسمانی و مهیمن ، یعنی ناظر بر سایر كتب آسمانی یافت و دید كه كتابی است سرشار از حق و حقیقت و مشتمل بر عالی ترین تعلیمات روحی و كامل ترین طریق هدایت ، بیش ‍ از پیش به ذلت و بی ارجی كتاب خود كه سالها به رخ عالمیانش می كشید پی برد، لاجرم از آن خواب و خیال بیدار شده و بخود آمد در حالی كه هر لحظه به خشم درونی و كفر و طغیانش افزوده می شد و اینكه می بینید خدای تعالی در این آیه می فرماید: آیاتی كه بتو نازل شده (قرآن ) طغیان آنها را مضاعف می كند، معنایش این نیست كه (العیاذ بالله ) قرآن سبب ضلالت آنها است بلكه به این عنایت است كه گفتیم اصولا جنس یهود بخودی خود جنسی حقود و حسود و كینه توز است و نزول قرآن سبب شد آن آتش تیزتر شود و معارف حق و دعوت صریحی كه در قرآن است باعث شد آن كفر و حسد طغیان كند و به همین عنایت است كه خدای تعالی در مواضع عدیده ای از قرآن كریم هدایت و ضلالت را به خود نسبت می دهد، از آن جمله مثلا می فرماید: ( كلا نمد هولا من عطاء ربك و ما كان عطاء ربك محظورا) و در خصوص قرآن می فرماید: (و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤ منین و لا یزید الظالمین الا خسارا) چون اضلال و نظایر آن مانند بدبختی و شقاوت وقتی از خدای تعالی ناپسند و مذموم است كه ابتدائی باشد، یعنی خداوند كسی را بدون جهت گمراه و یا بدبخت كند و اما اگر پاداش و اثر گناهی باشد كه خود آدمی مرتكب شده یا مثلا گناهی كرده كه موجب خشم خداوندی و رسیدن به درجه بالاتری از گمراهی شده باشد این گمراهی های متجدد نسبت به خدای تعالی مذموم نیست .

كما اینكه خود پرورد گار متعال در قرآن به همین معنا اشاره كرده و فرموده (و ما یضل به الا الفاسقین ) و نیز می فرماید: (فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم ) و بالاخره برگشت زیاد شدن كفر و طغیان آنها به سبب قرآن به این است كه خداوند توفیق را از آنها سلب نموده عنایت الهی شامل حال آنها نباشد تا در نتیجه از كفر و طغیان خود بر نگردند و تسلیم آیات الهی نشوند و به دعوت حقه خداوند ایمان نیاورند، و ما در سابق در تفسیر آیه و (ما یضل به الا الفاسقین ) در جلد اول بحثی راجع به این موضوع گذراندیم .

اینك بر سر مطلب خود شده و می گوییم : همانطوری كه سابقا هم اشاره كردیم گویا آیه مورد بحث برای این باشد كه رفع استبعاد و تعجب از رفتار وقیحانه یهود و جرات و جسارتش نسبت به خداوند بكند و هویت یهود را كه خود را ملتی تربیت شده و اهل كتاب و سایر ملل را وحشی و بی سواد می نامیدند بلكه مدعی فرزندی و دوستی با خدا بودند به عالمیان نشان دهد تا همه بدانند (العیاذ بالله ) پسران خدا و دوستانش تا چه انداز ه در اسائه ادب نسبت به خدا وقیح و بی شرم و جسورند.

و نیز همه بدانند اگر یهود روز بروز بر كفر و عناد خود می افزاید برای همین است كه خداوند به ایشان سخط كرده و نور دلشان را خاموش نموده و ایشان هم خود مستوجب چنین سخطی بوده اند، و نیز بدانند كه این طغیان و كفر روز افزون و آثار شومی كه یكی پس از دیگری متوجه یهود خواهد شد سرنوشتی است حتمی ، چون در آیه به دو وسیله مطلب را تاكید كرده ، یكی (لام ) در (لیزیدن ) و یكی هم (نون ) تاكیدی كه در آخر همان كلمه است ، و در اینكه نخست طغیان و سپس كفر را ذكر فرموده اشاره است به همان ترتیب طبیعی این دو، چه در خارج هم می بینیم كه كفر از آثار طغیان و زائیده آنست .





و القینا بینهم العداوه و البغضاء الی یوم القیمه







ظاهر اینكه این جمله در سیاق جملاتی قرار گرفته كه درباره یهود است ، این است كه ضمیر (هم ) در (بینهم ) به یهود برگردد و لو اینكه افتتاح این سیاق به اهل كتاب شده و اهل كتاب تنها یهود نیستند، بنابراین ، مقصود از (عداوت ) و (بغضاء)، تشتت عقاید و اختلاف مذاهب خواهد بود كه خدای تعالی هم در مواضعی از كلام خود به آن اشاره كرده و فرموده : (و لقد آتینا بنی اسرائیل الكتاب و الحكم و النبوه ... فما اختلفوا الا من بعد ما جاء هم العلم بغیا بینهم ان ربك یقضی بینهم یوم القیمه فیما كانوا فیه یختلفون ) و آیات دیگر. و اما عداوت ؛ گویا مراد از عداوت ، خشم توام با تجاوز عملی است ، و مراد از بغضاء تنها خشم درونی است كه ممكن است با تجاوزات عملی هم همراه با شد و یا نباشد. در نتیجه وقتی این دو كلمه با هم ذكر شوند هر دو معنا را افاده م ی كنند و می رسانند كه خدای حكیم در بین یهود هم خشم و نفرت درونی ، و هم نزاع انداخته و در جمله (الی یوم القیامه ) نكته ایست و آن اینكه این امت تا قیامت باقی خواهند ماند و منقرض نخواهند شد.





كلما اوقدوا نارا للحرب اطفاها الله





.

(ایقاد نار) به معنای مشتعل ساختن آتش است ، كما اینكه (اطفاء نار) خاموش كردن آن است و معنای آیه روشن است ، احتمال می رود جمله (كلما اوقدوا...) بیان باشد برای جمله (و القینا) و بنابراین معنای آیه اینطور می شود كه : هر وقت یهود خواست دست به اقداماتی بزند و آتش جنگی را با رسول الله (صلی الله علیه و آله ) و مسلمین دامن زند خداوند بین سران آنها عداوت و بغضاء و اختلاف كلمه انداخت و بدین وسیله آن آتش را خاموش ساخت ؛ همانطوری كه می بینید در این آیه نویدی است برای مسلمین ، چه از سیاق آن استفاده می شود كه برای همیشه سعی و كوشش یهود علیه مسلمین و بر افروختن آتش جنگ و ایجاد فتنه شان (البته آتش جنگی كه علیه اسلام و ایمان می افروزند) بی نتیجه و خنثی است ، و اما جنگهائی كه ممكن است بین آنان و مسلمین در گیرد لیكن نه علیه دین و ایمان بلكه بر سر اینكه یكی از دیگری گوی سبقت را در میدان سیاست و یا قومیت بر باید از آیه استفاده نمی شود كه در این گونه پیشامدها هم خدا نوید پیروزی مسلمین را داده باشد، زیرا این مطلب از سیاق آیه خارج است .





و یسعون فی الارض فسادا و الله لا یحب المفسدین







(سعی ) سیر سریع را گویند، و كلمه (فسادا) مفعول له آن است یعنی سعی و كوشش یهود همه برای آن است كه زمین را علیه دین پر از فساد كنند و خداوند مفسدین را دوست ندارد، و چون آنان را دوست ندارد زمین خود و بندگانش را بدست آنان نمی سپارد، و نمی گذارد آنان به آرزوی پلید خود نایل شوند، و سعی و كوشش آنان بیهوده خواهد ماند (و خدا داناتر است ). همه این مطالب كه تاكنون گفته شد بیان است برای جمله (غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا)، آری ، چه دست بستگی بالاتر از این كه برای همیشه نمی توانند علیه اسلام ، مسلمین و ایمان آنها (نه چیرهای دیگر) آتش افروزند و بمنظور رسیدن به آن هدف فحشا و فساد را در زمین ترویج كنند.





و لو ان اهل الكتاب آمنوا و اتقوا لكفرنا عنهم سیاتهم ...







در اینجا به اول مطلب - كه روی سخن با همه اهل كتاب بود - برگشته و دوباره خطاب را به همه شان متوجه می كند، و در خاتمه كلام بطور ملخص عموم اهل كتاب را متوجه می كند به اینكه چگونه نعمت بزرگ سعادت دو جهان را به رایگان از دست دادند، و چه آسان جنت نعیم و نعمت حیات سعیده را از كف دادند؛ و مراد از تقوا بعد از ایمان ، پارسائی و پرهیز از محرمات الهی و از گناهان كبیره است ، یعنی گناهانی كه خداوند در قرآن كریم وعده دوزخ به مرتكب آن داده است ، پس مراد از (سیئات ) كه خدا وعده كرده اگر آنان كبایر را مرتكب نشوند آن سیاتشان را ببخشد، عبارتست از گناهان صغیره ؛ در نتیجه این آیه از جهت مضمون مطابق خواهد بود با آیه (ان ما تنهون عنه نكفر عنكم سیاتكم و ندخلكم مدخلا كریما).





و لو ا نهم اقاموا التوریه و الانجیل و ما انزل الیهم من ربهم لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم







منظور از تورات و انجیل ، دو كتابیست آسمانی كه قرآن كریم یكی را نازل برموسی (علیه السلام ) و دیگری را نازل بر عیسی (علیه السلام ) می داند، نه این كتابهائی كه فعلا در دست است و بنام انجیل و تورات نامیده می شوند، چه اینها تورات و انجیل حقیقی و آسمانی نیستند، بلكه مجموعه ای هستند كه دست تحریف به این صورتشان در آورده است ،

مراد از: (ما انزل الیهم ) در آیه : (ولو انهم اقامواالتوریةوالانجیل و ما انزل الیهم ...)

و مراد از جمله (ما انزل الیهم ) كه بعد از تورات و انجیل ذكر شده سایر كتبی است كه منسوب است به انبیای سلف ، و آنروز در دسترس اهل كتاب بوده است ، مانند (مزامیر) داود (علیه السلام ) كه قرآن آن را (زبور) خوانده است و امثال آن .

و احتمال اینكه مراد از (ما انزل الیهم ) قرآن باشد احتمال بعیدی است ، چه قرآن با احكام خود شرایع و احكام آن دو را نسخ كرده ؛ با این حال چگونه ممكن است در آرزوی عمل به انجیل و تورات قرآن هم به آن دو عطف شود و گفته شود: اگر اهل كتاب تورات و انجیل و قرآن را عمل می كردند فلان طور می شد؟! زیرا از نظر قرآن تورات و انجیل عمل كردنی نیستند. ممكن است كسی بگوید عمل به قرآن در حقیقت عمل به انجیل و تورات اصلی هم هست ، چه آن دو كتاب به آمدن قرآن بشارت داده و بنی اسرائیل را به عمل و گرویدن به آن توصیه كرده اند، عینا داستان قرآن و آن دو كتاب داستان آیات ناسخه قرآن است با آیات منسوخه آن ، یعنی همچنان كه عمل به آیات ناسخه قرآن عمل به همه قرآن است عمل به قرآن ناسخ هم ، عمل به تورات و انجیل منسوخ است ، زیرا دین خدا واحد است و مزاحمت و دوئیتی بین ادیان الهی نیست ، چیزی كه هست بعضی از كتابهای آسمانی و بعضی از احكام یك كتاب مصلحت تشریع آنها موقت و محدود است ، و ابدی و همیشگی نیست .

و این احتمال خوبی است لیكن با كلمه (اقاموا) سازگار نیست برای اینكه اقامه تورات و انجیل به این است كه به همان كیفیتی كه هست و با تمام جزئیاتش محفوظ شود، نه اینكه تنها آیاتی كه در بشارت به اسلام و قرآن است اقامه و حفظ و مابقی آن متروك شود؛ پس معلوم می شود مراد از اقامه ، اقامه تورات و انجیل است قبل از اینكه قرآنی نازل شود و آن دو را نسخ كند؛ و اما نسخ تورات بتوسط انجیل ، آن بسیار مختصر و ناچیز و غیر قابل اعتنا است ، پس احتمال اینكه مراد از جمله (ما انزل الیهم ) قرآن باشد، احتمال صحیحی نیست ، زیرا صرفنظر از آنچه گفته شد اصولا قرآن را نباید جزء كتابهائی شمرد كه به یهود و نصارا نازل شده است ،

چه قرآن كتابی جهانی است و روی سخنانش با قوم خاص و ملت مخصوصی نیست ، بنابراین مقصود از جمله (ما انزل الیهم ) همانست كه گفتیم ، یعنی ما سوای انجیل و تورات از سایر كتابها و اقسام وحی هائی كه به انبیای بنی اسرائیل رسیده مانند زبور داود (علیه السلام ) و غیر آن ، و مراد از اقامه این كتابها، حفظ عملی یعنی استفاده كردن از دستورات آنها است در بین جامعه و عمل كردن همه به شرایع آن ، و اعتقاد به معارفی است كه راجع به مبدء و معاد در آنها بیان شده است ، البته آن كتابهائی كه دستخوش تحریف مغرضین نشده و یا از بین نرفته است ، زیرا تحریف شده های آنها از اعتبار ساقط و از بین رفته های آنها هم مورد امر و مامور به نیست .

(لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم ) مراد از خوردن در این آیه مطلق تنعم و تمتع است چه اینكه از راه خوردن باشد و یا از راههای دیگر، و استعمال خوردن در مطلق تصرفات و تنعم های بدون مزاحم ، در لغت عرب شایع و متداول است ، و مراد از بالا و پائین ، آسمان و زمین است ، بنابراین ، آیه شریفه بجای اینكه بفرماید: اگر اهل كتاب به دستوراتی كه در دست داشتند عمل می كردند به نعمت های آسمانی و زمینی متنعم می شدند، بطور كنایه می فرماید: از بالای سر و زیر پای خود می خوردند. در حقیقت این آیه شریفه مطلبی را بیان می كند كه آیه زیر در مقام بیان آنست : (و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم بركات من السماء و الارض ‍ و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا یكسبون ).

مؤ ثر بودن اعمال بشر در نظام كون و طبیعت

از این آیه و آیه مورد بحث می توان نكته ای را استنباط كرد و آن این است كه ایمان این موجود یعنی نوع بشر و عمل صالح وی در نظام عالم از جهت ارتباطش با زندگی خود او، تاءثیر دارد، به عبارتی دیگر، كفر او و عمل زشتش در فساد عالم باز از جهت ارتباطش ‍ با نوع بشر موثر است ، پس اگر انسان به صلاح و سداد گراید - از اینگونه آیات استفاده می شود كه - نظام دنیا هم از جهت ایفاء به لوازم سعادت زندگی بشری هم از جهت دفع بلا از او و توفیر نعمت برای او صالح خواهد شد، و این دو آیه در افاده این مطلب متفرد نیستند، بلكه این مطلب را از آیات بسیاری می توان استفاده كرد، از آن جمله این آیه است كه صریحا عملیات بشر را موثر در نظام كون میداند: (ظهر الفساد فی البر و البحر بما كسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون قل سیروا فی الارض ‍ فانظروا كیف كان عاقبه الذین من قبل كان اكثرهم مشركین ) و نیز این آیه :(و ما اصابكم من مصیبه فبما كسبت ایدیكم ) و آیات دیگر، و ما در جلد دوم این كتاب مختصری راجع به این موضوع بحث كردیم .





منهم امه مقتصده و كثیر منهم ساء ما یعملون







(اقتصاد) به معنای گرفتن قصد، و قصد به معنای میانه است ، پس اقتصاد به معنای میانه روی در ا مور و پرهیز از افراط و تفریط در امور است ، و امت مقتصده امتی است كه در امر دین و تسلیم نسبت به دستورات الهی میانه رو و معتدل باشد. این آیه شریفه مطلب تازه ای را بیان می كند و آن اینست كه آنچه تاكنون از معایب و پلیدی های اهل كتاب بر شمردیم مربوط به فرد فرد آنها نیست چه در بین اهل كتاب هم مردمی معتدل و میانه رو بوده اند كه هیچ یك از این معایب و كجرویها را نداشته اند و اگر می بینید گفتار گذشته ما بطور عموم بود، مصحح آن این بود كه اكثریت اهل كتاب همان آلودگان بودند و مردان پاك در آنها اندك و انگشت شمار بودند، از این لحن بخوبی استفاده می شود كه قرآن عزیز تا چه اندازه رعایت حق و انصاف را می كند، و تا چه پایه در حفظ حق مراقبت دارد، و چگونه رضا نمی دهد حقی از حقوق پامان شود، اگر چه بسیار اندك باشد، این نكته از مطاوی آیات و جملات سابق هم كه می فرمود: (و ان اكثركم فاسقون ) و یا می فرمود: (و تری كثیرا منهم ) و یا می فرمود: (و لیزیدن كثیرا منهم ) استفاده میشد، چه در نیمه این جملات مطلب را به اكثریت آنان نسبت داده نه به همه ، لیكن هیچ كدام از این جملات مورد بحث صراحت ندارد، زیرا در این جمله از آن اقلیت صالح قدردانی كرده و نامشان را به نیكی برده است .

بحث روایتی

(روایاتی در ذیل آیات گذشته درباره وظیفه علماء، دست خدا، امت مقتصده و...)

در تفسیر قمی در ذیل آیه شریفه (و اذا جاءوكم قالوا آمنا...) می گوید این آیه درباره عبد الله بن ابی نازل شده ، چون او و یارانش ‍ اظهار اسلام كردند در حالی كه ورودشان به اسلام صوری و توام با كفر درونیشان بود

مؤ لف : ظاهر سیاق این آیات چنین می نماید كه روی سخن در همه آنها به اهل كتاب باشد مگر اینكه كسی بگوید این یك آیه تنها و جدا از بقیه آیات نازل شده . در این صورت می توان گفت كه در خصوص این یك آیه روی سخن با منافقین باشد. باز در همین كتاب در ذیل جمله (و هم قد خرجوا به ) گفته كه معصوم فرمود: معنای این جمله این است كه آنان با همین اظهار اسلام خود از ایمان بیرون شدند.

و در كافی به اسناد خود ا ز ابی بصیر از عمر بن ریاح از حضرت ابی جعفر (علیه السلام ) نقل می كند كه ابن ریاح گفت : خدمت آن جناب عرض كردم شنیده ام كه شما فرموده اید: هر كس كه بغیر سنت و روش پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) طلاق دهد طلاقش بنظر شما صحیح نیست ، حضرت فرمود: من نمی گویم بلكه خدای عزوجل فرموده ، هان ای ابن ریاح به خدا سوگند اگر ما چیزی از پیش ‍ خود به شما بگوییم و به ناروا فتوا دهیم از شما بدحال تر خواهیم بود، زیرا خدای تعالی می فرماید: (لو لا ینهیهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت ) یعنی : چرا علمای یهود آنان را از گناهان قولی و خوردن مال نامشروع باز نمی دارند؟!.

و در تفسیر عیاشی از ابی بصیر نقل می كند كه گفت : به امام صادق (علیه السلام ) عرض كردم : عمر بن ریاح خیال كرده است كه فتوای تو اینست كه طلاق بدون گواه باطل است آیا او درست فهمیده و رای شما همین است یا خیر؟ امام فرمود: من نگفتم بلكه خدای تعالی فرموده ، به خدا سوگند اگر ما از پیش خود برای شما فتوا دهیم از شما بدتر خواهیم بود؛ خدای متعال درباره یهود می فرماید: (لولا ینهیهم الربانیون و الاحبار...).

و شیخ در كتاب مجالس به اسناد خود از ابن ابی عمیر از هشام بن سالم از امام جعفر صادق (علیه السلام ) نقل می كند كه آن جناب در ذیل آیه شریفه : (و قالت الیهود ید الله مغلوله ) فرمود: یهود می گفتند خدا از كارهای خدائی خود و تدبیر عالم فارغ شده است و - العیاذ بالله - به امور عالم مسلوب الاختیار و دست بسته است .

مؤ لف : همین معنا را عیاشی در تفسیر خود از یعقوب بن شعیب و از حماد از آن جناب نقل كرده است .

و در تفسیر قمی است كه یهود می گفتند: خدای تعالی عالم را آفرید و آفرینشان را بطور خودكار قرار داده و دیگر به مدبری نیازمند نیست ، خداوند متعال آنها را در این عقیده تخطئه و رد كرده و می فرماید: (بل یداه مبسوطتان ینفق كیف یشاء) یعنی این چنین كه شما خیال كرده اید نیست ، دست خدا در پس و پیش كردن و كم و كاست نمودن امور عالم باز است ، و او دارای مشیت است یعنی بعضی از تصرفات ، زمانی مورد خواست او قرار می گیرد و برای اوست بداء (یعنی پس از برهه ای از زمان چیزی كه بظاهر مورد خواست خدا بوده خلافش ظاهر می گردد).

مؤ لف : همین معنا را شیخ صدوق در معانی الاخبار به اسناد خود از اسحاق بن عمار از كسی كه اسحاق از او شنیده از امام صادق (علیه السلام ) نقل می كند

و در تفسیر عیاشی از هشام مشرقی از ابی الحسن خراسانی یعنی حضرت رضا (علیه السلام ) نقل می كند كه فرمود: خدا خود را به اوصاف احدیت و صمدیت و نور، وصف فرموده است ، آنگاه امام فرمود: (بل یداه مبسوطتان ) عرض كردم : آیا راستی برای خدا دو دست هست مانند این دستهای من (و با یكدست خود بدست امام اشاره كردم )؟ فرمود: نه . اگر اینطور بود مخلوقی بیش نبود.

مؤ لف : همین روایت را صدوق در كتاب عیون به اسناد خود از مشرقی و از آن حضرت نقل كرده است

و نیز صدوق در كتاب معانی الاخبار به اسناد خود از محمد بن مسلم نقل كرده كه وی گفت : من از حضرت صادق (علیه السلام ) سؤ ال كردم كه معنای این كلام خدای عزوجل كه می فرماید: (یا ابلیس ما منعك ان تسجد لما خلقت بیدی ) چیست ؟ فرمود: در كلام عرب دست تنها به معنای جارحه كه عضوی از بدن انسان است نیست ؛ بلكه به معنای قوه و نعمت هم آمده است كما اینكه در قرآن هم به معنی قوه استعمال شده است . مانند این آیه كه درباره قوت داود (علیه السلام ) می فرماید: (و اذكر عبدنا داود ذا الاید - یاد آر بنده ما داود را كه مردی نیرومند بود)، و درباره بنای آسمان می فرماید: (و السماء بنیناها ب اید و انا لموسعون - ما بنای آسمان را به قوت بیكران خود ساختیم و به تحقیق ، توانا و قادر بر انفاقیم و یا به تحقیق ، فراخ كننده آسمانیم ). آنگاه در معنای (و ای دهم بروح منه ) فرمود: یعنی آنها را به روحی از خود تقویت نمود. و وقتی گفته می شود برای فلانی نزد من یدی است بیضاء، مقصود اینست كه فلانی نعمت فراوانی بمن داده و حق بزرگی بر من دارد.

و در تفسیر قمی در ذیل آیه شریفه (و لو انهم اقاموا التوریه و الانجیل ) فرموده كه در این آیه روی سخن با قوم یهود و نصارا است ، و در معنای (لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم ) گفته : كه امام فرمود معنایش اینست كه از بالا بوسیله باران و از پائین بوسیله رویش گیاهان و مواد غذائی متمتع می شوند.

و در تفسیر عیاشی در ذیل جمله (منهم امه مقتصده ) از ابی صهباء كبری نقل كرده كه گفت : من خود از علی بن ابیطالب (علیه السلام ) شنیدم كه راس الجالوت و اسقف نصارا ر ا خواست و فرمود: من شما را از چیزی سؤ ال می كنم كه خودم آنرا می دانم و در آن از شما داناترم . بنابراین نمی توانید واقع را كتمان كنید، آنگاه رو به اسقف نصارا كرده و فرمود: تو را به خدائی قسم می دهم كه انجیل را بر عیسی فرستاد و پای آن جناب را پر بركت قرار داد و به او قدرتی داد كه می توانست كور مادر زاد و مرض پیسی را شفا دهد و درد چشم را تسكین و راحتی بخشد و مردگان را زنده كند و از گل برای شما مرغانی ساخته پرواز دهد و شما را به آنچه می خورید و یا ذخیره می كنید از غیب خبر دهد، اسقف گفت حاجت به این همه قسم نبود من در جواب شما راست خواهم گفت ، امام پرسیدند: بنی اسرائیل پس از عیسی (علیه السلام ) به چند فرقه متفرق شدند؟ گفت به خدا قسم متفرق نشدند و به همان وحدت خود باقی ماندند، حضرت فرمود: به خدائی كه جز او معبودی نیست دروغ گفتی ، چون بنی اسرائیل به هفتاد و دو فرقه متفرق شدند و همه آنان بجز یك فرقه در آتشند، خدای تعالی می فرماید: (منهم امه مقتصده و كثیر منهم ساء ما یعملون ) و آن یك فرقه ای كه در آتش نیست همین امت مقتصده است .

نیز در تفسیر عیاشی از زید بن اسلم از انس بن مالك نقل می كند كه گفت : رسول الله (صلی الله علیه و آله ) بارها می فرمود: امت موسی به هفتاد و یك فرقه متفرق شدند هفتاد فرقه آنان در آتش و یك فرقه در بهشتند، و امت عیسی به هفتاد و دو فرقه متفرق شدند، هفتاد و یك فرقه در آتش و یك فرقه در بهشتند، و امت من از این دو امت به یك فرقه بیشتر متفرق خواهند شد، هفتاد و دو فرقه آنان در آتش و یك فرقه در بهشتند، پرسیدند آنان كیانند؟ فرمود: جماعتها جماعتها.

و نیز در همین تفسیر نقل می كند كه یعقوب بن یزید گفت : علی ابن ابیطالب (علیه السلام ) هر وقت این حدیث را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) نقل می فرمود دنبالش آیه ای تلاوت می فرمود: (و لو ان اهل ا لكتاب آمنوا و اتقوا لكفرنا عنهم سیئاتهم ... ساء ما یعملون ) و نیز می خواند: (و ممن خلقنا امه یهدون بالحق و به یعدلون ) و طایفه ای از آفریدگان ما امتی هستند كه بحق هدایت شده و بازگشتشان به حق است ، آنگاه امام فرمود مقصود از این امت ، امت محمد (صلی الله علیه و آله ) است .